Gothic Women at Mike Vands
دیوار های شهر به من گفتند
یا تورا فراموش کنم و یا بمیرم
ما عشق را جز عشق آرام نمی بخشد
پس این دل را سکوت اولی تر است
آسمان ، در تعبید گاه من
در شهرم ، می بارد
و ز تو نه خبر تازه ای دارم نه نامه ای
هدیه ی من برای تو
که شعله ی آتش کوچک منی
دو بوسه است
پس به رغم زندان های زمین
دستت را به سوی من دراز کن
دو دستت را
چرا که من غمگینم
و آسمان در دل و در شهر می بارد


#wallpaper #football #footballwallpaper : #wallpaper #football #footballwallpaper #wallpaper #football #footballwallpaper

این شفق را هم از دست داده‌ایم
هیچ‌کسی ما را
دست‌دردست هم نمی‌دید این عصر
وقتی شب نیلگون بر دنیا می‌افتاد
من از پنجره‌ام
جشن غروب را دیده‌ام سرِ تپه‌های دور
گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دست‌های من می‌سوخت
تو را از ته دل به‌یاد می‌آوردم
دلی فشرده به غم
غمی که آشنای توست
پس تو کجا بودی ؟
پس که بود آنجا ؟
گویای چه حرف ؟
چرا تمامیِ عشق یک‌باره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس می‌کنم که غمگینم
و حس می‌کنم که تو دوری ؟


"خدایا"شکرت. من دران کشتیِ طوفان زده یِ به گل نشسته،به تومی اندیشیدم درآن لحظه که آسمانِ دل ابری بود دربیابان سکوت ودشتی سرسبز، من تورامی خواندم توکنارم بودی لحظه ی لرزش دستانم به هنگام نیاز من تورامی خواندم درآن لحظه که رازی داشتم باتودرخلوت شب رازها گفته ام من،دردلِ شب بارهادرمحفل وبزم دلِ من بایادِ توهمراه شده من درهرلحظه به تومی پیچم وتورامی خوانم توکه هستی دلم گرم به این زندگیِ دنیاییست من تورادرغم وشادی صدایت کردم وتودرهرلحظهِ پناهم بودی
پنجره ی نگاهت را رو به سوی خوبی ها باز کن، هلالِ دلت را به ماهِ شب گره بزن و از کورسوهای ستاره ها بر دلت بتابان ،مهتاب کنجِ آسمان انتظارِ تو را می کشد ،بر بیقراریهای دلت نگاهِ قرار گونه ی آسمان را بپذیر ، آسمان می خواهد یک دلِ سیر تو را ببیند ،گاهی چشمهایت را از پشتِ پلکهایت به نیتِ او باز کن ، سرت را بالا بگیر، ارت می شود ، کمی با آسمان و پدیده های چشم نوازش درگیر باش ،شاید به مزاجِ تو نیز خوش بیاید ،یکی در آن حوالی عجیب دلبری می کند،پنجره ی نگاهت را
همه چیز مردنی است چون غوغای غم انگیز امواجی که در کرانه‌های دور دست به هم می‌پیچند چون نجوای شب‌آهنگی در جنگلی خاموش ردپای ناپایداری است نام من بر برگی دیرپا در یا چونان چون سنگ مزاری که ناخوانایش نوشته‌اند نام ِ من برای تو چه دارد ؟ نامی که سال‌هاست از یاد رفته است در کشاکش ِ ویرانی نام من هدیه‌ای شایسته به قلب ِ تو نیست اما تو در روزی اندوه‌بار آرام و از سر حسرت نام‌ام را بگو بگو هنوز به یادم می‌آوری بگو در این دنیا قلبی هست که هنوز در آن مسکن دارم
باران را می مانم در این عصر بی هیچ چشم براهی که خشکی و تشنگی به هزار مرتبه دل انگیز تر است و آمدنم را با چتر به استقبال می آیند و برف پاکن هایی که از خواب تابستانی با قژاقژی گوش خراش بر می خیزند باران را می مانم در این عصر که آغازش تن آلوده شدن است به دود آه ماشین های دراز سال بیمار و سرانجامش جاری شدن در مجراهای دلتنگی شهر

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

bartarinweb غصه نخور گروه کوهنوردی و طبیعت گردی و گردشگری دانلود فیلم با لینک مستقیم کاریز یزد دختری از تبار مهر مطالب آموزشی علمی و فناوری بتا4 crmly